به نام خدا
زبان حال نیازمندی که یه سرمایه دار و پولدار به ظاهر متدیّن رو مخاطب قرار داده .
اگر از انسانیّت ؛ زیبائیها ؛ نوعدوستی ؛نیکی و کمالات حرف میزنی ، نمیتونم باورت کنم زمانیکه تو در رفاه و آسایش و و آرامش باشی و من در غم لقمه نانی ؛ پاکی قلب تو را نمیتونم باور کنم وقتی خاک و غبار مهمون همیشگی محیط زندگی منه .
همنوع بودن خودم رو با تو شک دارم که واقعیّت باشه ، سردرگمم از اینکه تو میگی با من برابری و حال آنکه تو در کجایی ومن در کجا ؛ تو به چه می اندیشی ومن به چه ؛ سخنانت را میخوام بشنوم امّا پرده ی شک و تردید ناشنوایم کرده ، به من حق بده که برام سخت باشه باور کنم که تو با من برابری و برادر دینی ، میگی چطور ؟
معادل خرج یک ماه زندگی منو فرزندت به تفریح خرج میکنه ولی تو اصلاً به نیاز من و مشکلاتم توجّه نداری .
من و فرزندانم برای آینده ی دور که چه عرض کنم برای فردای خودمون دلشوره داریم ، اونوقت باور کنم که تو از کیش منی و منهم از کیش تو ، برام سخته باورش .
میدونی حقیقت اینه که :
گرسنگی پنبه ای در گوشم نهاده ؛ برهنگی تاریکی چشمانم شده ، درد و بیماری که پیام آور مرگ و دربدریه غبار افکارم گشته ؛ انگار همون سوء تغذیه هم بی تأثیر توی فهمم نبوده . میخوای قبول کن ، میخوای نکن ولی نمیتونم باورت کنم ؛ ظاهرت با باطنت به نظر خیلی فرق داره .
تو به چهره کودکت مینگری و منهم ، امّا بسیاره فرق بین نگاه من و تو ؛ چند تا از فرقاش رو برات میگم :
من با دلی شکسته و غمگین و تردید از اینکه آیا داشتن فرزند برام جرم بوده یا نه ، برای منی که از خیلی چیزها محرومم آیا از داشتن فرزند هم باید محروم میشدم ؛ یا اینکه من مجرمم و نباید صاحب فرزند میشدم ، برای منی که نمیتونم به خواسته هاش توجّه کنم ؛ آینده ی اونو براش تأمین کنم ، نیازهاش رو برآورده کنم ؛ چه کنم که دست خودم نبوده و قرعه ی بیماری و ناتوانی و ... به نام من افتاده و از تو گذر کرده ؛ منهم می خواستم که اینگونه نباشه ، امّا همه چیز دست ما نیست .
راستی یه چیزی که میدونم واقعاً با هم در اون شریک هستیم ؛ زمانیه که باهم در اون به سر میبریم ، هر دو در یک مکان امتحان میدیم ، ولی ورقه ی امتحانی من با مال تو خیلی فرق داره ، نمیدونم که مال تو سخت تره یا مال من ؛ امّا ورقه ی من رو خیلیها دوست ندارن که داشته باشن ؛ موضوع امتحانی تو خیلی طالب داره ؛ولی این رو میدونم که در آخر بعد از امتحان هر دو دست خالی از این اتاق امتحان بیرون میریم .
و اونی که این ورقه ها رو تصحیح میکنه هیچ چیزی رو ندیده نمیگیره و به عدالتش ایمان دارم و میدونم که این امتحان رو ترتیب داده که بر من و تو چیزهایی رو ثابت کنه که دیگه نتونیم منکرش بشیم و به حکمش شک کنیم .
دعا کن که کم نیارم و از پاداش صبر هم برخوردار بشم