بنده با برخی از کسانی که کمک میکردند تعدادی از لباسها و کیف وکفش مستعمل را به محلّی در قم می بردیم و نیازمندانی که برای دریافت اندکی مهر نان از محلّه های دور و نزدیک به آنجا می آمدند ، ما را مشاهده کرده و می آمدند از آنچه موجود بود انتخاب کرده و میبردند ، ولی گویا به سلیقه ی بعضی ها در آنجا خوش نیامد و حرفهایی چون در شأن یک طلبه نیست و درست نیست یک زن بیاید اینجا از این لباسها جدا کند و امثال َآن را و شاید چیزهای دیگری که من خبر ندارم را بهانه کردند و کار را به شکایت و امثال آن کشاندند و برایم خیلی عجیب است که این افراد وجود فحشاء و فقر در جامعه ی مدّعی علوی بودن و فاطمی بودن را ننگ نمی دانند ( و یا میدانند و کاری درست نمی کنند ، آنوقت می آیند و برای من طلبه شأن و شئونات قائل میشوند ) وجود زنانی را که برای سیر کردن شکم فرزندانشان نمی دانند کدامین در را به صدا در آورند و در کوچه و خیابان پرسه میزنند را ننگ جامعه ی خویش نمیدانند آنوقت برای من آژان می آورند .
بسیار عجیب است که یک طلبه را نمی گذارند به وظیفه ی خویش عمل کند ولی من نمی توانم سکوت کنم و خدا میداند که بهترین کاری که فکر می کنم امروزه من و امثال من میتوانیم انجام دهیم همین فریاد بر علیه اسراف کاری و زیاده خواری بعضی هاست و در مقابل گرسنگی و بیچارگی بعضی دیگر .
لطفاً قضیّه را سیاسی ندانید ؛ بنده شخصاً به آقای احمدی نژاد ارادت دارم و امثال وی را نعمتی برای همه ی محرومین میدانم و می گویم ای کاش کارهای ایشان را روحانیهای قبل از او میکردند که جامعه تا اینقدر با مشکلات مواجه نمیشد. و اساساً لباس مهم نیست ولی خوب مردم از یک طلبه بیشتر انتظار رسیدگی به محرومین را داشتند .
در نهایت باید عرض کنم که اگر چند بسیجی پا به کار داشتم با برنامه ریزی بهتر همان کار شبیه به دستفروشی را با عنوان صلواتی برای نیازمندان ادامه میدادم .و انشاء الله ادامه ی کار به شکل دیگر هم اگر نیاز باشد ادامه میدهیم . الآن که این مطلب را مینویسم حیاط منزل همچون بازار شام است و تصاویری گرفته ام که در نوشته های بعدی بعضی از آنها را خدمتتان نشان خواهم داد .فعلاً تصویری که بارها در وبلاگ نمایش داده ام و توسّط یک وبلاگ نویس گرفته شده بود دوباره نمایش میدهم که البتّه در آن لحظه سرم خلوت شده بود و ساعت اوّلیّه طوری بود که ده پانزده نفر در آنجا منتظر ما میماندند تا ما به آنجا برسیم .